علی جونمعلی جونم، تا این لحظه: 12 سال و 3 ماه و 22 روز سن داره
آویسا جونمآویسا جونم، تا این لحظه: 8 سال و 11 ماه و 8 روز سن داره

فرشته های خونمون علی و آویسا

ز کوی یار میآید نسیم باد نوروزی

سال نو نزدیکه...دیگه داریم به آخرای سال 93 نزدیک میشیم... ایشالا که سال 94 سال پر برکتی برامون باشه... الهی آمیـــــــــــــــــــــــــــــن       برآمد باد صبح و بوی نوروز                  به کام دوستان و بخت پیروز مبارک بادت این سال و همه سال          همایون بادت این روز و همه روز       ز کوی یار میآید نسیم باد نوروزی           از این باد ار مدد خواهی چراغ دل برافروزی  به صحرا رو که از دا...
25 اسفند 1393

برای دخترم

دختر نازم الان 6 ماه و 18 روزه که تو دل مامانه... دخترم میخوام برای تو بنویسم عزیزکــــــــــــم   خداوند لبخند زد و دختر آفریده شد!   میشه اسم پاکتو رو دل خدا نوشت میشه با تو پر کشید توی راه سرنوشت میشه با عطر تنت تا خود خدا رسید میشه چشم نازتو رو تن گلها کشید   دخترم با تو سخن می گویم زندگی  د ر نگهم گلزاریست و تو با قامت چون نیلوفر ، شاخه ی پر گل این گلزاری من به چشمان تو یک خرمن گل می بینم   گل عفت ، گل صد رنگ امید گل فردای بزرگ ، گل فردای سپید چشم تو آینه ی روشن فردای من است   &nbs...
23 اسفند 1393

لالایی های نی نی کوچولو

پسرپسر قند و عسل...پسرپسرکاکل به سر...   مامانی قندعسلم یادته لالایی هایی که مامان برات میخوند... هنوزم که هنوزه وقتی ناراحت میشی و گریه ات میگره میگی : مامانی برام لالایی بخون آروم بشم... لالا لالا گل عناب شده مهتاب چراغ خواب ماهی خوابیده توی آب نیلوفر هم توی مرداب نی نی کوچولوی ما هم  داره میخوابه تو خونه مامانش زیر نو ماه براش لالایی میخونه لالا لالا نی نی لالا که وقت خوابته حالا ببین پلکات چه سنگینه نمیتونه بیاد بالا خوابهای خوب و خوش دارن میان از اونور دنیا خواباتو خوب تماشا کن  برای ما ...
23 اسفند 1393

علی جون در مراسم شیرخوارگان حسینی

با پسر نازم رفتیم به مراسم شیرخوارگان حسینی و علی اصغرش کردیم... فدای دل شکسته ی رباب فدای طفل 6 ماهه امام حسین... خدایا به حق طفل 6 ماهه امام حسین(ع) و  مادر بزرگوارش  حضرت فاطمه ی زهرا (س) بچه هامونو سالم و صالح قرار بده...آمیـــــــــــــــــــن   ...
19 اسفند 1393

ویلای باباجون

ما به اینجا میگیم ویلای خودمون.. .   اصلش خونه سازمانیه باباجونه که لب دریاست..کلی فضای سبز تو محوطه ی بزرگش داره و منظره زیبایی از دریا.. یه ساحل زیبا و خلوت و تقریبا تمیز که کنارش یه رودخونه داره که به دریا میریزه... معمولا تعطیلات و سیزده بدر با هم میرفتیم اونجا..از فعل گذشته استفاده میکنم چون از وقتی باباجون بازنشسته شده دیگه نداریمش یه خونه ی حدود 90 متری با امکانات اولیه که احتیاجات ما رو براورده میکرد..اونجا همیشه بساط کبابمون براه بود... این هم یه کباب کوبیده مخصوص که بابایی زحمتشو کشیده و دایی جون هم کمکش کرده     هر وقت دلمون از خونه های آپارتمانی میگرفت و هو...
19 اسفند 1393
1